هنر ظریف رهایی از دغدغه ها

26-اردیبهشت-1404 / خواندن 9 دقیقه

چند هفته پیش با دوستم رفتیم انقلاب. یه کتاب‌فروشی هست که معمولاً اونجا کتاب می‌گیرم. گفتم می‌رم تو، از هر کدوم خوشم بیاد می‌خرمش. معمولاً هم این‌جوری می‌شه که از کارم پشیمون می‌شم و می‌گم کاش دربارش سرچ می‌کردم. ولی این بار پشیمون نشدم و کتاب خوبی انتخاب کردم :) .عکس عنوان کتاب طوریه که ظاهراً می‌خواد دغدغه‌هامون رو فراموش کنیم، اما در واقع کتاب می‌خواد ما رو با واقعیت زندگی و دغدغه‌هامون بیشتر آشنا کنه. بیشتر حول محور صادق بودن با خود و پذیرشه.چند وقت پیش که درباره این کتاب با دوستم صحبت می‌کردم، گفت: "منم خوندمش، کتاب چرت و زردی بود!" ولی من این حس رو به کتاب نداشتم و به‌نظرم کتاب مفیدی بود (حداقل برای من). تنها مشکلی که با این کتاب و کتاب‌های مشابه دارم اینه که نویسنده طبق چارچوب فرهنگی کشور خودش (که معمولاً کشورهای غربی هستن) می‌نویسه. مثلاً تو کتاب "کفش‌باز" فیل نایت، تو نوجوانی که خانواده پولداری نداشته، می‌ره دور دنیا رو می‌زنه و با چند ماه کار کردن، ماشین می‌خره. در حالی که این مورد برای ایران خیلی عجیب و باور نکردنیه! در کتاب هم مثال‌هایی زده می‌شه که برای ما ایرانی‌ها صدق نمی‌کنه! مثلاً وقتی حداقل نیازهای زندگی رو نداری (هرم مازلو)، چجوری می‌خوای زاویه دیدت رو نسبت بهش عوض کنی؟ به‌نظرم این کتاب برای کسایی مناسبه که زندگی متوسطی دارن، نه کسی که ۵ سال کار کرده تا بتونه یه ماشین از رده‌خارج بخره! همین الان که دارم این مقاله رو می‌نویسم، اینترنت ترکیده. زنگ زدم گفتن اختلاله، ولی در واقع یه هفته‌ست ترکیده! امروز کلاً قطع شد، که احتمالاً برق هم می‌ره تا چند ساعت دیگه!
پس خیلی نمی‌شه این کتاب رو برای همه توصیه کرد. وقتی داشتم کتاب رو می‌خوندم، کلی نکته بود که اگه یادم می‌موند، یه مقاله چندصفحه‌ای می‌تونستم بنویسم :) . الانی که دارم این مقاله رو می‌نویسم، همزمان دارم با ChatGPT هم صحبت می‌کنم که نظرش رو درباره کتاب بدونم.

رهایی از دغدغه به این معنیه که مشکلات بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی‌مون هستن و ما در هر شرایط و هرجا، با مشکلات زندگی مواجه‌ایم. بهتره پذیرشش رو داشته باشیم و سعی کنیم دغدغه‌ی مشکلاتی رو داشته باشیم که به پیشرفتمون کمک کنن، چون حل کردن خیلی از مشکلات خارج از توانایی ماست. شاید خیلی وقتا پیش اومده باشه که بگیم: "این مشکل حل بشه، دیگه راحت می‌شم و زندگی خوبی خواهم داشت." ولی به محض اینکه مشکل برطرف می‌شه، فقط برای مدت کوتاهی سرخوش می‌شیم و بعد دوباره با چالش‌های جدید درگیر می‌شیم. و تا آخر عمر، تو این چرخه‌ی بی‌نهایت قرار می‌گیریم. خیلی از اتفاقاتی که برامون می‌افته، کنترلی روش نداریم. ولی نحوه‌ی واکنش به اون‌ها، موضوعیه که بهش اشاره می‌شه. در واقع، مسئولیت‌پذیری می‌تونه خیلی کمکمون کنه و بهتره با خودمون صادق باشیم، تا اینکه مشکلات رو بندازیم گردن دیگران.

در ادامه درباره ارزش‌های زندگی صحبت می‌کنه. اینکه ارزش درستی انتخاب کنیم که در درازمدت، خروجی خوب به ما بده. اینجا توصیه می‌کنم کتاب "انسان در جست‌وجوی معنا" رو بخونید که مفصل به این موضوع پرداخته. درد و رنج به مقدار لازم، می‌تونه خیلی بهمون کمک کنه. یه جمله معروف هست که می‌گه: «انسان در محدودیت‌ها ستاره می‌شه» (شعر یاس :) ). می‌شه گفت واقعاً درسته. درد و رنج به زندگی ما رنگ و بوی دیگه‌ای می‌ده. ما باید غذای بدمزه رو چشیده باشیم تا بدونیم غذای خوشمزه چجوریه! دوران آموزشی سربازی، وقتی تو پادگان بودم، فکر می‌کردم همین زندگی عادی هم چقد قشنگه! اینکه به میل خودت بری بیرون، قدم بزنی، با دوستات قرار بذاری و ...

چند وقت پیش تو یوتیوب یه ویدئو دیدم که فرق بین دوپامین و سروتونین رو توضیح می‌داد، خیلی برام جالب بود.بعضی از ارزش‌ها آنی و گذرا هستن و فقط لذت لحظه‌ای یا کوتاه‌مدت دارن. مثلاً این سبک ارزش‌ها باعث ترشح دوپامین می‌شن که فقط برای مدت کوتاه حال خوب می‌ده.ولی وقتی یه کاری رو در بازه زمانی بلند انجام می‌دیم و براش زحمت می‌کشیم، باعث ترشح سروتونین می‌شه که احساس خوشحالی مداوم و عمیق‌تری می‌ده.
مثلاً وقتی مدتی رفتم باشگاه و به اون نتیجه‌ای که می‌خواستم رسیدم، احساس رضایت موندگارتری داشتم.

البته هر دو نوع لذت برای ما حیاتی و ضروری‌ان، مهم بالانس نگه داشتنشونه.توصیه می‌کنم کتاب "فرضیه خوشبختی" رو هم بخونید؛ تو این موضوع خیلی کمکتون می‌کنه.در ادامه درباره شکست‌ها و اشتباهات‌مون صحبت می‌کنه. اینکه شکست‌ها بخشی از طبیعت زندگی‌ان و ما از طریق اون‌ها یاد می‌گیریم و رشد می‌کنیم.
همه‌ی ما از بدو تولد با این الگو بزرگ شدیم؛ از وقتی شروع به دست‌وپا زدن می‌کنیم تا زمانی که راه رفتن یاد می‌گیریم.فصل آخر رو خیلی دوست داشتم، چون درباره مرگ صحبت می‌کرد.کتاب "خیره به خورشید" رو حتماً بخونید، چون درباره مرگ و زندگیه.یه جمله معروف هست که می‌گه: «وقتی مرگ هست، ما نیستیم؛ و وقتی ما هستیم، مرگ نیست. پس لزومی نداره از مرگ بترسیم.» ولی تو ناخودآگاه ما همیشه ترس از مرگ هست. خیلی از رفتارها و خواب‌هایی که می‌بینیم، ریشه در مرگ دارن. مرگ باعث می‌شه زندگی ارزشمندتر بشه و بیشتر قدر لحظات‌مون رو بدونیم. وقتی به این پذیرش برسیم، کیفیت زندگی‌مون خیلی بالا می‌ره. برای همین هم افرادی که تجربه‌ی نزدیکی با مرگ داشتن، زندگی‌شون بعدش کاملاً تغییر کرده. فکر کردن به مرگ و پذیرشش، باعث می‌شه خیلی از چیزایی که قبلاً فکر می‌کردیم مهمن، دیگه برامون مهم نباشن.

 

 

همیشه احساس می‌کردم اگه حداقل‌های زندگی رو داشتم، آدم خوشبختی بودم. هرچند الان هم خودمو خوشبخت می‌بینم، ولی یه‌سری مشکلات و دغدغه‌ها هستن که مثل یه غده سرطانی به ما ایرانیا چسبیدن! این آخر هفته‌ای که دارم این مقاله رو می‌نویسم، خیلی خوشحالم چون کارامو مرتب انجام دادم. چند تا مشکل اساسی دارم که دارم روشون کار می‌کنم :) .همه از ۳۰سالگی می‌ترسن. منم یه ترس خاصی دارم که به‌نظرم بیشتر تأثیر رسانه‌هاست. ولی خیلی برام مهم نیست، چون جوری زندگی کردم که هر سالم بهتر از پارسال بوده (البته اگه حمل بر خودستایی نشه 😂).
همیشه به‌جای خواب شیرین صبح، ترجیح دادم صبح زود برم باشگاه. به‌جای آب گرم، به خودم سختی دادم و با آب سرد دوش گرفتم، حتی زمستونا. ولی نتیجه‌ش این بود که در طول روز اون‌قدر انرژی داشتم که همه فکر می‌کردن شیشه می‌کشم 😁 . این همون چیزیه که منسن تو کتابش هم بهش اشاره کرده بود: اینکه باید یه‌سری چیزا رو فدا کنی تا یه‌سری چیزای دیگه به دست بیاری. دیروز ساعت ۵ صبح بیدار شدم، رفتم رکورد دویدنم رو بشکنم. از ۳۳ دقیقه پارک پردیسان، می‌خواستم برسم به ۳۰ دقیقه. ولی نشد و با ۳۷ دقیقه تمومش کردم. ولی امید دارم که رکورد خودمو بشکنم :) . تو زندگیم، همیشه یکی دو نفر هستن که آخر هفته‌ها باهاشون برم سفر یا کافه! از دیروز تا الان با دوتا از دوستام قرار داشتم، رفتیم کافی زدیم و کلی خندیدیم. عصر امروز هم همین برنامه‌ست :) البته جبر جغرافیایی همیشه باعث ناراحتی و عصبانیت من بوده و هست، و تنها کاری که می‌تونم بکنم اینه که فحش بدم... که معمولاً همین کارو می‌کنم 😅

میتونم بگم جزو آدمای خوشبختم :)

کتاب