از رؤیا تا واقعیت: چرا «Game Engine Architecture» ؟

22-تیر-1404 / خواندن 4 دقیقه

What is Unreal Engine? 5 Key Features For Unreal Engine
Unreal Engine

از کودکی همیشه ذهنم درگیر ساختن بازی بود. نه فقط بازی کردنش. برام جادویی بود این‌که یک دنیای خیالی خلق بشه، جایی که قوانینش رو تو تعریف می‌کنی، کاراکترهاش رو تو جان می‌دی، و اتفاقاتش از دل ذهن تو بیرون میاد.
خیلی زود فهمیدم این فقط یه تفریح نیست، یه رویای بلندمدته. رویایی که هنوز نمی‌دونم آیا تحقق پیدا می‌کنه یا نه. اما یه چیزو می‌دونم: تسلیم نمی‌شم.
چون اگه تسلیم بشم، دیگه نه هدفی دارم و نه رویایی. و شاید تلخ‌تر از همه اینه که تنها دنیایی که تا الان تونسته منو سرپا نگه داره << یعنی دنیای کامپیوتر >> دیگه معنایی نداشته باشه.

با همین شوق، وقتی رسیدم به انتخاب رشته، مهندسی کامپیوتر رو انتخاب کردم. فکر می‌کردم مسیر واضحه. می‌ری دانشگاه، یاد می‌گیری، و یه روز بازی می‌سازی ...، اما واقعیت همیشه مثل رویاها ساده نیست.

دانشگاه اولم، دانشگاه اراک بود. جایی که انتظار داشتم پایه‌هام ساخته بشه، اما متأسفانه همه‌چی برعکس شد. چارت ها، کیفیت آموزش، و نحوه تدریس و ... همه‌چی طوری پیش رفت که تا مرز انصراف از دانشگاه رفتم. اما اون لحظه تسلیم نشدم. انتقالی گرفتم و برگشتم شهر خودم. شاید هم برگشتم به خودم.

توی اون سال‌ها، حتی ترم‌های 4 و ۵، کاملاً از برنامه‌نویسی دور شدم. اما بالاخره یه جایی، یه جرقه باعث شد ترمز مسیر اشتباه رو بکشم. خودمو پیدا کردم. دوباره از صفر شروع کردم، این‌بار با انگیزه بیشتر و تجربه‌های تلخ‌تر.

رفتم سمت طراحی وب، فرانت‌اند، بک‌اند، حتی طراحی اپلیکیشن. کار کردم، یاد گرفتم، پروژه ساختم. با مفاهیم عمیقی مثل معماری نرم‌افزار، کلین کد، اصول SOLID و الگوهای طراحی آشنا شدم. کم‌کم حس کردم دارم به اون مهندس نرم‌افزاری‌ای نزدیک می‌شم که همیشه آرزوشو داشتم، اما هنوز راه زیادی مونده، اما حالا دیگه می‌دونم مسیرم چیه و دارم با آگاهی و اراده جلو می‌رم.

اما بازی‌سازی؟ همیشه یه جایی ته ذهنم بود، یه گوشه‌ی روشن.

با Unreal Engine شروع کردم، اما خیلی زود فهمیدم برای کسی که تازه‌وارد این دنیاست، خیلی سنگینه — چه از نظر فنی، چه ذهنی. رفتم سمت Unity، که با واقعیت‌ها و منابع موجود، منطقی‌تر بود.

پروژه خودم رو شروع کردم. ماه‌ها با موتور کار کردم، تمرین کردم، اما هنوز حس می‌کردم اون درک درست، اون ساختار ذهنی لازم برای «برنامه‌نویسی بازی» رو ندارم. حس می‌کردم صرفاً با کپی کردن یا دیدن آموزش‌ها نمی‌تونم جلو برم. اینجا بود که تصمیم گرفتم برگردم به مطالعه عمیق‌تر، به دانش، به تئوری ...

کتاب Game Engine Architecture اثر Jason Gregory به دستم رسید. کتابی که از دل تجربه یکی از اعضای تیم‌های بازی‌سازی بزرگ مثل Naughty Dog اومده.
فهمیدم اگه واقعاً می‌خوام یه بازی‌ساز بشم که حرفی برای گفتن داشته باشه، باید ریشه‌ای‌تر یاد بگیرم. باید بفهمم که زیر پوست بازی‌ها، موتورهای بازی چطور نفس می‌کشن.

و این شد شروع یک مسیر تازه. مسیر خوندن، فهمیدن، تجربه کردن. مسیر عبور از سطح به عمق. و این وبلاگ، جاییه که می‌خوام این سفر رو مستند کنم. هرچقدر هم که طول بکشه.

شاید این مسیر، توهم به بازی‌سازی علاقه‌مند باشی، و این نوشته‌ها به کارت بیاد. یا شاید، فقط برای خودمه. برای روزی که برگردم و ببینم، از کجا شروع کردم و کجای راه ایستادم.
 

unity بازی بازیسازی برنامه نویسی موتور گرافیکی کامپیوتر بازی سازی موتور بازیسازی تکنولوژیا