🎬خلاصه داستان در چند قدمی خورشید با آغاز ماه محرم، گروهی از جوانان پرشور، دل به خدمت در مسجد میسپارند. هر یک دستی در کار دارند: یکی چای را آماده میکند، دیگری پرچمها را میآویزد، و آن یکی، همان شخصیت محوری داستان، بیوقفه درحال انجام تدارکات است.
روزها در سکوتی معنوی سپری میشوند؛ فیلم با ریتمی آرام و بیکلام پیش میرود، جز لحظاتی که صدای مداحی و سخنرانی، فضا را از نور کلمات لبریز میکند.
با رسیدن به روز دهم، روز عاشورا، شخصیت اصلی در آشپزخانه مشغول پختن غذای نذری است. در میان هیاهوی معنوی مداحی، او گوشهای از آشپزخانه مینشیند، خسته از روزها تلاش، چشمهایش سنگین میشوند.
یکی از همراهان، بیدرنگ جای او را میگیرد؛ دیگها را هم میزند، و می خواهد غذا را میان مردم تقسیم کند، تا او لحظهای استراحت کند.
در این میان، صدای مداحی همچون موجی روحافزا در فضا جاری است. شخصیت اصلی در مرز خواب و بیداری فرو میرود. چشمهایش بسته میشوند... و ناگاه، گویی پردهای از زمان کنار میرود.
چشم که میگشاید، خود را در دل کربلا میبیند. در روز عاشورا. در همان خاکی که با خون عشق آغشته شده تازه مفهوم و هیجان داستان شروع می شود ………
برای تماشای فیلم به لینک زیر مراجعه نمایید :
https://www.aparat.com/v/sbgt2h3
داستان در چند قدمی خورشیدشرکت کاپیاسین سموعیطاها سموعیفیلم در چند قدمی خورشیددر چند قدمی خورشید